دخترک گل فروش...
دخترك گل فروش کنار همه ماشین ها رفت تا بلکه بتونه گل هاش رو بفروشه
آقا تو رو خدا یه شاخه گل بخر
برای خانومت ببر
آقا تو رو خدا ، جون بچت
ولی هیچی گیرش نیامد جز نگاه های تحقیر آمیز راننده ها
همینطوری که بغض گلوش و گرفته بود
نگاهش به اون طرف خیابون افتاد
چشم های پر تمنای راننده ها رو به یه خانوم که کنار خیابون وایستاده بود رو دید
راننده ها هی میگفتن خانوم چند؟!
دخترک تو دلش گفت آخه اون خانوم که گل هم نمیفروشه؟!
از اون روز همش منتظره اینه که بزرگ بشه.
نظرات شما عزیزان: